موعود

اشتراک اطلاعات

موعود

اشتراک اطلاعات

یافتن "قدر" مستلزم تفکر است


شب قدر شب شناخت انسان کامل است اینکه انسان تبلور نور قرآن را در وجود او مشاهده می کند و در آینه او گم شده خویش را بلکه خویش را خواهد یافت؛ همه چیز برای آن است که در سایه شناخت قدرِ لیلة القدر ،بنده قدر خود را دریابد و قرآن را با پیامبر قرآن و امر را با صاحب الامر و لذت انسان بودن را در طریق عبودیت درک کند که سعادت در گرو بندگی خداست.  ادامه مطلب ...

آغوش خدا



کتابی درزمینه اخلاق معرفی کنید 

فرمودند:

لازم نیست یک کتاب باشد یک کلمه کافیست که بدانی


"خدا می بیند"

خجالت شهید بابایی از لباس سرلشکری...


خجالت شهید بابایی از لباس سرلشکری

ﻃﺮز ﻟﺒﺎس ﭘﻮﺷﻴﺪن ﺳﺮﻟـﺸﻜﺮ ﺧﻠﺒـﺎن ﺷـﻬﻴﺪ «ﺑﺎﺑـﺎﻳﻲ» ﻫﻤـﻮاره ﻣـﻮرد اﺳﺘﻬﺰاء دﺷﻤﻨﺎن اﻧﻘﻼب و ﻣﻮرد اﻳﺮاد و اﻋﺘﺮاض ﻫﻤﻜﺎران وی ﺑﻮد. اﻳﺸﺎن وﻗﺘﻲ ﻟﺒﺎس ﺷﺨﺼﻲ ﺑﻪﺗﻦ ﻣﻲﻛﺮد، ﺑﻪﻋﻠﺖ ﺳﺎدﮔﻲ و ﺑﻲﭘﻴﺮاﻳﮕـﻲ ﻟﺒـﺎس، ﺗﺸﺨﻴﺺ وی ازاﻓﺮاد ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﻲﺷﺪ. ﻣـﻮی ﻛﻮﺗـﺎﻫﺶ ﺑـﻪ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪن او در ﺑﻴﻦ ﺗﻮده ﻣﺮدمﻛﻤـﻚ ﻣـﻲﻛـﺮد.

ﻫﻨﮕـﺎم ﺣـﻀﻮر در ﺟﺒﻬﻪ ﻳﺎ ﺑﺎزدﻳﺪ از ﻗﺮارﮔﺎهﻫـﺎ، ﻟﺒـﺎس ﺑـﺴﻴﺠﻲ ﺑـﻪﺗـﻦ داﺷـﺖ. ازﻋﻼﻳـﻢ ﺧﻠﺒﺎﻧﻲ، ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎی اﻓﺴﺮی، درﺟﺎت اﻣﻴﺮی و ... ﻫﻴﭻ اﺛﺮی در ﻟﺒـﺎسﻫـﺎی وی دﻳﺪه ﻧﻤﻲﺷﺪ. اﻣﺎ وﻗﺘﻲ ﻟﺒﺎس ﺧﻠﺒﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻣﻲﻛﺮد، ﻧﺎﭼﺎر ﺑﻪ اﺳـﺘﻔﺎده از ﻋﻼﻳﻢ و ﻧشان های ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﻲ ﻣﻲﺷﺪ. ﺑـﻪﻫﻨﮕـﺎم راه رﻓـﺘﻦ ﻳـﺎ ﺻـﺤﺒﺖ ﻛﺮدن ﺳﺮش را ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻲاﻧﺪاﺧﺖ. اﻧﮕﺎر ﻛﻪ از ﺗﻤﺎﻳﺰ و اﺧﺘﻼف درجه ﺧﻮد ﺑﺎ دﻳﮕﺮان ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد. ﺑﻪ ﻣﺤﺾ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﺮاﻳﻂ را ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﻲدﻳﺪ، درﺟﻪﻫﺎ و ﻧﺸان های ﺧﻮد را ﺑﺮ ﻣﻲداﺷﺖ و در ﺟﻴﺒﺶ ﭘﻨﻬﺎن ﻣﻲﻛﺮد!

کشیک دادن در هوای سرد

ﭘﺪر ﺳﺮﻟﺸﻜﺮ ﺧﻠﺒﺎن ﺷﻬﻴﺪ «ﻋﺒﺎس ﺑﺎﺑﺎﻳﻲ» می گوید: یک روز، ﻳﻚ ﺑـﺴﻴﺠﻲ ﻛـﻪ در ﻫﻨﮕـﺎم ﺗـﺸﻴﻴﻊ ﺟﻨـﺎزه «عباس» در ﻗﺰوﻳﻦ، از ﻃﺮﻳﻖ ﻋﻜﺲ او را ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮد، ﺑـﻪ ﺧﺎﻧـﻪ آﻣـﺪ و ﺧـﺎﻃﺮه ای را ﺑﺮای ﻣﺎ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮد ﻛﻪ ﻫﻤﮕﻲ ﻣﺎ ﻣﻨﻘﻠﺐ ﺷﺪﻳﻢ. ﻣﻲﮔﻔﺖ: «ﻳﻚ ﺷﺐ ﻣـﻦ ﺑﺎ اﺳﻠﺤﻪ ﺟﻠﻮی درِ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﺸﻴﻚ ﻣﻲدادم. ﻧﻴﻤﻪﻫﺎی ﺷﺐ ﻛﻪ ﻫـﻮا ﺧﻴﻠـﻲ ﺳﺮد ﺑﻮد، ﺑﺮادری ﭘﻴﺶ ﻣـﻦ آﻣـﺪ و ﭘـﺲ از ﺳـﻼم و اﺣﻮاﻟﭙﺮﺳـﻲ ﮔﻔـﺖ:

«ﺑﺮادر، ﻣﻦ ﻳﻜﻲ از ﺑﺴﻴﺠﻴﺎن اﺻﻔﻬﺎن ﻫﺴﺘﻢ. اﺳـﻠﺤﻪات را ﭘـﻴﺶ ﺧـﻮدت ﻧﮕﻬﺪار و ﺑﺨﻮاب. ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺗﻮ ﻫﻤـﻴﻦ ﺟـﺎ ﭘـﺎس ﺧـﻮاﻫﻢ داد.» ﻣﻦ اول ﺑﻪاو ﺷﻚ ﻛﺮدم و ﺑﺎ ﺧﻮد ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻜﻨـﺪ ﻗـﺼﺪ ﺳـﻮﻳﻲ داﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ! وﻟﻲ ﭼﻮن اﺳﻠﺤﻪ در دﺳﺘﻢ ﺑﻮد ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺑﺎ اﺻﺮار او ﻣﺤﻞ ﻣﻨﺎﺳـﺒﻲ را ﭘﻴﺪا ﻛﺮدم و اﺳﺘﺮاﺣﺖ کردم. ﻣﻮﻗﻊ اذان ﺳﺤﺮ ﺑـﻮد ﻛـﻪ آن ﺑـﺮادر ﻣـﺮا از ﺧﻮاب ﺑﻴﺪار ﻛﺮد و ﺧﻮد ﺑﺮای ﻧﻤﺎز ﺑﻪ داﺧﻞ ﻣﺴﺠﺪ رﻓﺖ. ﻣﻦ دﻳﮕـﺮ او را ﻧﺪﻳﺪم. زﻣﺎن ﺗﺸﻴﻴﻊ ﺟﻨﺎزه وﻗﺘﻲ ﻋﻜﺲ او را دﻳﺪم، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪم اﻳﻦ ﻫﻤـﺎن ﺑﺮادری اﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺷﺐ ﺟﺎی ﻣﻦ ﭘﺎﺳﺪاری داده اﺳﺖ.»

آرزوی شهادت

یکی از همرزمان شهید بابایی نیز می گوید: درﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ اﺗﻘـﺎق ﺷـﻬﻴﺪ «ﺑﺎﺑـﺎﻳﻲ» در ﺟﺰﻳـﺮه ﻣﺠﻨـﻮن ﺑـﻮدﻳﻢ، ﻣﺰدوران ﺑﻌﺜﻲ اﻗﺪام ﺑﻪ ﺑﻤﺒﺎران ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﻛﺮدﻧﺪ. ﺗﻌﺪاد زﻳﺎدی از رزﻣﻨﺪﮔﺎن ﻣﺎ ﻛﻪ ﻣﻮرد اﺻﺎﺑﺖ ﺑﻤﺐﻫﺎی ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﻗﺮارﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ، دﭼﺎر ﺿﺎﻳﻌﺎت و ﺟﺮاﺣﺎﺗﻲ ﺷﺪﻧﺪ. ﻣﻦ ﺑﻪ اﺗﻔﺎق اﻳﺸﺎن اﻗﺪام ﺑﻪ انتقال ﺑـﺮادران ﻣﺠـﺮوح ﺑـﻪ ﭘﺸﺖ ﺟﺒﻬﻪ ﻛﺮدﻳﻢ.

در آن ﺣﺎل و ﻫﻮا، دو ﻧﻔﺮ از ﺑﺮادران ﺑـﺴﻴﺠﻲ را ﻣـﺸﺎﻫﺪه ﻛـﺮدﻳﻢ ﻛـﻪ داﺧﻞ ﮔﻞوﻻی ﺑﻮدﻧﺪ و ﻟﺤﻈﺎت آﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﺳﭙﺮی ﻣﻲﻛﺮدﻧﺪ. ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺎﺑﺎﻳﻲ در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ اﺷـﻚ در ﭼـﺸﻤﺎﻧﺶ ﺟﻤـﻊ ﺷـﺪه ﺑـﻮد ﻳﻜـﻲ ازاﻳـﻦ رزﻣﻨﺪهﻫﺎی ﺑﺴﻴﺠﻲ را درآﻏـﻮش ﮔﺮﻓـﺖ و ﺑﻮﺳـﻴﺪ و دﺳـﺘﻲ ﺑـﻪ ﺳـﺮ و ﺻﻮرت ﺧﻮدﻛﺸﻴﺪ و ﺻﻠﻮات ﻓﺮﺳﺘﺎد.

ﻣﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر او اﻋﺘﺮاض ﻛﺮدم و ﮔﻔﺘﻢ: «ﻣﮕﺮ ﻧﻤﻲﺑﻴﻨﻴﺪ ﻛـﻪ اﻳﻨﻬـﺎ ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﺷﺪه اﻧﺪ و ﻧﺒﺎﻳﺪ آﻧﻬﺎرا ﻟﻤﺲ ﻛﺮد؟»اﻳﺸﺎن ﻫﻤﺎنﻃﻮر ﻛﻪ ﻣﺸﻐﻮل ﺻـﻠﻮات ﻓﺮﺳـﺘﺎدن ﺑـﻮد، ﺑـﻪﻣـﻦ ﮔﻔـﺖ:  ﭘﺴﺮﺟﺎن! ﺗﻮ ﻧﻤﻲداﻧﻲ! اﻳﻨﻬﺎ ﺗﺒﺮک اﺳﺖ؟ ﻧﻤﻲﺑﻴﻨﻲ ﭼﻄـﻮر از ﭼﻬـﺮه اﻳـﻦ ﺑﺮادر ﺑﺴﻴﺠﻲ ﻧﻮر ﻣـﻲﺑـﺎرد؟ ﺧﻮﺷـﺎ ﺑـﻪ ﺣـﺎﻟﺶ ﻛـﻪ ﺷـﻬﻴﺪ ﺷـﺪ.» بعد دﺳﺘﻬﺎی خود را ﺑﻪ ﻃﺮف آﺳﻤﺎن ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮد و ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪاﻳﺎ! ﭘﺲ ﻣﻦ ﻛﻲ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻲﺷﻮم؟»

آغوش خدا



داستان درباره کوهنوردی ست که می خواست بلندترین قله را فتح کند .بالاخره بعد از سالها آماده سازی خود،ماجراجو یی اش را آغاز کرد.اما از آنجایی که آوازه ی فتح قله را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از قله بالا برود.

         او شروع به بالا رفتن از قله کرد ،اما دیر وقت بود و به جای چادر زدن همچنان به بالا رفتن ادامه داد، تا اینکه هوا تاریک تاریک شد.
           سیاهی شب بر کوهها سایه افکنده بود وکوهنورد قادر به دیدن چیزی نبود . همه جا تاریک بود .ماه و ستاره ها پشت ابر گم شده بودند و او هیچ چیز نمی دید .
           در حال بالا رفتن بود ،فقط چند قدمی با قله فاصله داشت که پایش لغزید و با شتاب تندی به پایین پرتاب شد .در حال سقوط فقط نقطه های سیاهی می دید و به طرز وحشتناکی حس می کرد جاذبه ی زمین او را در خود فرو می برد . همچنان در حال سقوط بود ... و در آن لحظات پر از وحشت تمامی وقایع خوب وبد زندگی به ذهن او هجوم می آورند.
           ناگهان درست در لحظه ای که مرگ خود را نزدیک می دید حس کرد طنابی که به دور کمرش بسته شده ، او را به شدت می کشد
           میان آسمان و زمین معلق بود ... فقط طناب بود که او را نگه داشته بود و در آن سکوت هیچ راه دیگری نداشت جز اینکه فریاد بزند : خدایا کمکم کن ...
ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می خواهی ؟
- خدایا نجاتم بده
- آیا یقین داری که می توانم تو را نجات دهم ؟
- بله باور دارم که می توانی
- پس طنابی را به کمرت بسته شده قطع کن ...
لحظه ای در سکوت سپری شد و کوهنورد تصمیم گرفت با تمام توان اش طناب را بچسبد .
           فردای آن روز گروه نجات گزارش دادند که جسد یخ زده کوهنوردی پیدا شده ... در حالی که از طنابی آویزان بوده و دستهایش طناب را محکم چسبیده بودند ، فقط چند قدم بالاتر از سطح زمین ...

...... و شما چطور ؟ چقدر طنابتان را محکم چسبیده اید ؟ آیا میتوانید رهایش کنید ؟
درباره ی تدبیر خدا شک نکنید . هیچ گاه نگوئید او مرا فراموش یا رها کرده است . و به یاد داشته باشید که او همیشه با دست راست خود شما را در آغوش دارد

NFC چیست و چگونه می توان آن را فعال کرد؟



موبایل شما کیف پول شما می شود؛

NFC چیست و چگونه می توان آن را فعال کرد؟

امروز شما را با نحوه استفاده از NFC آشنامی کنیم. تکنولوژی که نه تنها می تواند موبایل شما را به کیف پول الکترونیکی تبدیل کند بلکه قابلیت های دیگری هم به آن خواهد افزود. 
ادامه مطلب ...

پیامک‌های ویژه ولادت



 سالروز ولادت مولای متقیان حضرت علی ( ع ) و همچنین روز پدر را به تمامی پدران ایران زمین تبریک عرض می نمایم . به همین مناسبت امروز تعدادی پیامک برای شما انتخاب شده که در ادامه می خوانید.

ادامه مطلب ...

داستان کوتاه قهر کردن گنجشک با خدا


ثامن تم:داستان کوتاه قهر کردن گنجشک با خدا

روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیج نگفت. و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟” و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین کار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی. اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

چرا مولودی بابرکت‌تر از حضرت جواد(ع) نیست؟



حضرت امام رضا علیه‌السلام در روایتی درباره امام محمد تقی جواد‌الائمه فرموده است: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت‏تر از او زاده نشده است.»

برای تحلیل این موضوع، دیدگاه استاد مهدی پیشوایی در کتاب سیره پیشوایان را می‌خوانیم.
احادیث درباره پربرکت‌ترین مولود شیعه
در خانواده امام رضا – علیه‌السلام – و در محافل شیعه، از حضرت جواد – علیه‌السلام -، به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مى‌‏شد. چنانکه «ابو یحیاى صنعانى» مى‏گوید: روزى در محضر امام رضا – علیه‌السلام -، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت‏تر از او زاده نشده است»

ادامه مطلب ...

بر روی دیدگاه دورانت درباره قرآن


قرآن معجزه پیامبر خاتم (ص) نه تنها در میان دانشمندان مشرق زمین جایگاه ویژه دارد بلکه عظمت ها و شگفتیهای آن دانشمندان آمریکایی و اروپایی را در سراسر جهان متوجه خود کرده است.

 ویل دورانت درباره قرآن می گوید" در قرآن قانون و اخلاق یکی است، رفتار دینی در قرآن شامل رفتار دنیوی نیز هست و همه امور آن از جانب خدا و به طریق وحی آمده ، قرآن شامل مقرراتی در خصوص ادب و تندرستی و ازدواج، طلاق و رفتار یا فرزند و برده و حیوان و تجارت و سیاست و ربا و دین و عقود و  وصایا است .
مدت چهارده قرن است که قرآن در حافظه اطفال مسلمان محفوظ مانده و خاطرشان را تحریک کرده ، اخلاقشان را فرم داد و قریحه صدها میلیون مرد را صیقلی کرده است.
قرآن در جان های ساده عقایدی آسان و دور از ابهام پدید می آورد که از رسوم و تشریفات از قید مراسم بت پرستی و کاهنی آزاد است و ترقی اخلاق و فرهنگ مسلمانان به برکت آن انجام گرفته و اصول نظم اجتماعی و وحدت جمعی را در میان آن ها استوار کرده و به پیروی مقررات بهداشت ترغیبشان کرده و عقولشان را از بسیاری اوهام و خرافات و از ظلم و خشونت رهایی داده است.

ویل دورانت یکی از دانشمندان آمریکایی است که توضیح کامل نظراتش درباره قرآندر تاریخ تمدن آمده است